یک درس

تنها بازمانده‌ی یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیه‌ی دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات  بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد

سرانجام ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک  بسازد تا از خود و وسایل اندکش بهتر محافظت نماید.

روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش  یافت، دود به آسمان رفته بود.اندوهگین فریاد زد: "خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟"صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.مرد از نجات دهندگانش پرسید: "چطور متوجه شدید که من اینجا  هستم؟"آنها در جواب گفتند: "ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!"

سخن بزرگان

بدگمانی میان افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است که همیشه در سپیده‌دم یا هنگام غروب که نور و ظلمت بهم آمیخته است بال‌فشانی می‌کند. 

(فرانسیس بیکن) 

*******  

گذشت زمان برای انانکه در انتظارند، کند و برای انانکه می هراسند، بسیار کند و برای کسانی که زانوی غم به بغل میگیرند، بسیار طولانی و برای کسانی که سرخوشند، بسیار کوتاه است. اما برای کسانی که عشق می ورزند ... اغاز و پایانی نیست و زمان تا ابدیت ادامه دارد!! 

(شکسپیر) 

******* 

خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می دویم
و وقتی متوقف می شود به آن لگد می زنیم!!  

(شاتو بریان) 

******* 

با مرگ هر دوست … جزیی از وجود من نیز دفن میشود … ولی سهم آنان در خوشیها و لذتهایم ، مرا وا میدارد تا در این دنیای فانی باقی بمانم. 

(هلن کلر)  

*******

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود.... دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است .
   (دکتر علی شریعتی)

جملات عرفانی

«جملات عرفانی» 

هنگام دلتنگی یه وقت نگی ای خدا؛ من یه مشکل بزرگ دارم، بگو ای مشکل؛ من یه خدای بزرگ دارم... 

*******

وقتی خداوند شما را به لبه پرتگاهی هدایت کرد، کاملا به او اعتماد کنید. چون یکی از این دو اتفاق خواهد افتاد: او شما را می‌گیرد اگر بیفتید یا اینکه یادتان می‌دهد چگونه پرواز کنید.  

*******

همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها وقتی رخ می دهند که در حال بالا رفتن از کوه هستند.  

*******

حضرت محمد (ص) (وفات)

«خروش در عرش الهی در فقدان پیامبر رحمت و مهربانی» 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله یا اِمامَ الرَّحْمَة یا شَفیعَ الاُمَّه یا کاشِفَ الغَمَّه یا حُجَّةَ اللهِ عَلی خَلْقِه یا سَیِّدَنا وَ مَوْلانا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی الله وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ الله اِشْفَع لَنا عِنْدَ الله.

«بیست و هشتمین» روز از ماه «صفر المظفّر» در تقارن است با وقوع مصیبت کبری و داهیه‌ی عظمی، وفات جانگداز سرور جن و انس، اشرف کائنات، مخدوم اهل سماوات، شافع روز عرصات، ختم المرسلین، یعنی «محمّد بن عبد الله صلی الله علیه و آله و سلّم» که این ثُلْمَه‌ی مولمه، رهروان آن حضرت را تا ابد، مغموم و محزون گردانیده است.

آن حضرت به سال «دهم از هجرت» (بعدها که مبنای سال هجری، «محرّم» قرار گرفت، وفات رسول خدا «سال یازدهم» تحریر یافت) و در سن «شصت و سه سالگی»، در حالی که مسموم شده بود، از دنیا رحلت فرمودند.
آن حضرت «چهل سال» در «مکه» بود تا وحی بر او نازل شد، بعد از آن «سیزده سال» دیگر در مکّه ماند و چون به «مدینه» هجرت نمود «پنجاه و سه سال» از عمر شریفش گذشته بود و «ده سال» بعد از هجرت در مدینه ماند و بعد وفات فرمود. صاحب کشف الغمّه آورده است: آن حضرت با پدر خود «دو سال و چهار ماه» ماند، چون «عبد المطلّب» وفات یافت، «هشت سال» از عمر شریفش گذشته بود و بعد از او عموی او «ابوطالب» او را حمایت می‌نمود. برخی گفته‌اند که آ‌ن حضرت در وقت رحلت پدر خود، «هفت ماهه» بود و چون «شش ماه» از عمر شریفش سپری شد، مادرش به رحمت الهی واصل شد و چون عموی حضرت، ابوطالب وفات یافت، از عمر آن حضرت «چهل و شش سال و هشت ماه و بیست و چهار روز» گذشته بود و «سه روز بعد» از او «حضرت خدیجه» از دنیا رحلت نمود، لذا بدین جهات، آن سال را «عام الحزن» گفتند. آن حضرت پس از بعثت «سیزده سال» در مکه ماند و بعد «سه روز» یا «شش روز» در غار، پنهان بود، بعد از آن به سوی مدینه هجرت نمود و در روز «دوشنبه یازدهم ماه ربیع الاول» وارد مدینه شد و «ده سال» در مدینه ماند تا در بیست و هشتم ماه صفر، به رحمت خالق قضا و قدر فائز گردید در سال دهم هجرت.

ضایعه‌ی فقدان جسمانی رسول خدا از میان امّت، بسیار ثقیل و عظیم بود، که امام صادق ـ علیه‌السّلام ـ می‌فرمایند: چون مصیبتی به تو برسد، به یاد آور، مصیبت رسول خدا را که به مردم، مصیبتی اینچنین نرسیده و نخواهد رسید و پیامبر به امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌السلام ـ فرمود: یا علی، به هر کس مصیبتی رسید، مصیبت مرا یاد کند که آن عظیم‌ترین مصیبات است و ابن بابویه به اسناد معتبر روایت می‌کند که «جبرئیل» برای پیامبر چهل درهم از «کافور بهشت» برای حنوط  آورد، پس حضرت آن را به سه قسمت مساوی تقسیم کرد، یک قسمت را برای خود نگه داشت و یک قسمت را به «علی (ع)» داد و یکی را به «فاطمه (س)» عنایت فرمود و شیخ معظّم ما طوسی علیه الرّحمة به سند معتبر از علی (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: رفتم به خدمت رسول خدا در آن وقتی که بیمار بود، دیدم رأس مبارک پیامبر در دامان کسی است که از او خوش سیماتر ندیده بودم و رسول خدا در خواب بود، چون داخل شدم، آن مرد گفت: ای علی (ع)، بیا سر پسر عموی خود را بگیر که تو سزاوارتری به او از من، چون نزدیک رفتم، آن مرد برخواست و سر آن سرور را در دامان من نهاد. پس چون ساعتی نشستم، حضرت بیدار شد و فرمود: کجا رفت آن مردی که سر من در دامان او بود؟ من آنچه گذشته بود به پیامبر عرض کردم، حضرت فرمود: آیا آن مرد را شناختی؟ عرض کردم: «بِاَبی اَنْتَ و اُمّی»، پدر و مادرم فدای تو باد، خیر، فرمود: او «جبرئیل» بود، چون ناراحتی من عظیم بود، با من سخن می‌گفت تا آنکه درد من سبک شد و به خواب رفتم.

وقتی رسول الله از «حَجَّةُ الوداع» مراجعت نمود و بر آن حضرت معلوم شد که رحلت او نزدیک شده است، پیوسته مردم را از فتنه‌های بعد از خود آگاه می‌ساخت و مکرّر می‌فرمود: ایّهاالنّاس، دو چیز گران را در میان شما می‌گذارم و می‌روم، «کتاب خدا» و «عترت» که اهل بیت منند و این دو از یکدیگر جدا نشوند تا در «حوض کوثر» بر من وارد شوند و تا زمانیکه به این دو چیز گران چنگ می‌زنید، هرگز گمراه نخواهید شد.
به سند کمال الدّین، ابن بابویه روایت می‌کند از «عبدالله بن مسعود» که گفت: از پیامبر پرسیدم، چه کسی تو را تغسیل کند به هنگام وفات؟ حضرت فرمود: هر پیامبری را وصیّ او غسل می‌دهد، گفتم: وصیّ شما یا رسول‌الله کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب، پرسیدم: چند سال، او بعد از شما در حیات خواهد بود؟ فرمود: «سی سال»، همانطوریکه «یوشع بن نون» وصیّ «موسی» بعد از موسی، سی سال زندگانی کرد.
پیامبر در هنگام رحلت، «هزار باب» از علوم را تعلیم به علی علیه السلام داد؛ شیخ طوسی و قطب راوندی، به اسناد فراوان از حضرت امیر و حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهما‌السلام روایت کرده‌اند: رسول خدا (ص) امیر مؤمنان را طلبید و فرمود: یا علی، چون من وفات یافتم، شش مشک آب از چاه غرس بکش و با آن آب، مرا نیکو غسل بده و مرا کفن کن و حنوط کن، چون از غسل و کفن و حنوط من فارغ شدی، گریبان کفن مرا بگیر و مرا بنشان، هر چه خواهی از من سؤال کن که هر چه بپرسی، تو را جواب گویم؛ پس حضرت علی علیه‌السلام چنین کرد و فرمود: در این موضع نیز هزار باب از علم، مرا تعلیم نمود که از هر باب، هزار باب، مفتوح می‌شود.
رسول خدا در آخرین لحظات از عمر خود، فرازهایی عرفانی ـ تربیتی از خویش متجلّی ساخت که موجبات تأمّل جدّی در امر توجه به مردم در آن مستتر است؛ در امالی شیخ صدوق است که ابن بابویه از «ابن‌عبّاس» روایت می‌کند که چون حضرت خاتم الانبیاء العظام، در بستر بیماری قرار گرفت، اصحاب آن حضرت بر گرد او جمع گردیدند، «عمّار بن یاسر رضی الله عنه» برخاست و گفت: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای تو باد، چون به جوار رحمت پروردگار خود واصل گردی، چه کسی از ما تو را تغسیل خواهد کرد؟ حضرت فرمود: غسل دهنده‌ی من، علی بن ابیطالب است، زیرا که هر عضوی از اعضای مرا قصد کند بشوید، ملائکه او را بر شستن آن عضو اعانت می‌کنند، عمّار گفت: یا رسول الله! چه کسی از ما بر تو نماز خواهد خواند؟ حضرت فرمود: ساکت شو، خدا تو را رحمت کند، آنگاه رو به سوی علی علیه السلام آورد و گفت: ای پسر ابوطالب، چون بینی که روح من از بدنم مفارقت کرد، مرا غسل بده به نیکویی و کفن کن مرا در این دو لباس که پوشیدم، یا در «لباس مصری» یا در «بُرد یمانی»؛ کفن مرا گران مگردان و مرا بردارید تا در کنار قبر بگذارید، پس اول کسی که بر من نماز خواهد خواند، «خداوند جبّار» خواهد بود که بر عرش عظمت و جلال خود بر من صلوات خواهد فرستاد و بعد از آن «جبرئیل» و «میکائیل» و «اسرافیل» با لشکرها و فوجهای ملائک که تعدادشان را غیر خدا نمیداند بر من نماز خواهند خواند، پس آنها که احاطه بر عرش الهی کرده‌اند، پس بعد از ایشان، ساکنان هر آسمانی بعد از آسمانی دیگر بر من نماز خواهند خواند، پس جمیع اهل بیت من و زنان من در مرتبه‌ی قرب منزلت ایشان ایماء کنند ایماء کردنی و سلام کنند بر من سلام کردنی و آزار نرسانند مرا به صدای نوحه کننده و ناله کننده، آنگاه پیامبر فرمود: ای «بلال»، مردم را به نزد من بطلب که در مسجد جمع شوند، چون مردم جمع شدند، حضرت بیرون آمد در حالی که عمامه‌ی مبارک را بر سر بسته و بر کمان خود تکیه فرموده بود تا آنکه بر منبر بالا رفت و حمد و ثنای الهی را ادا نمود و فرمود:

ای مردم! چگونه پیغمبری بودم برای شما؟ آیا خود به نفس خود جهاد نکردم در میان شما؟ آیا دندان پیش مرا نشکستید؟ آیا جبین مرا خاک آلود نکردید؟ آیا خون بر روی من جاری نکردید تا آنکه محاسن من رنگین شد؟! آیا متحمّل شدائد و تعبها نشدم از جاهلان قوم خود؟ آیا از شدّت گرسنگی، سنگ بر شکم نبستم به خاطر ایثار بر مردم خود؟ اصحاب گفتند: بلی یا رسول الله، به تحقیق صبر کننده بودی از برای خدا و نهی کننده بودی از بدیها، پس خدا تو را جزا دهد از ما بهترین جزاها، رسول خدا فرمود: خدا شما را نیز جزای خیر دهد، آنگاه فرمود: حق تعالی حکم کرده است و سوگند یاد نموده است که نخواهد گذشت از ظلم ظالم، پس شما را به خدا سوگند می‌دهم که هر کس را از ناحیه‌ی من بر او ظلم شده، برخیزد و مرا قصاص کند که قصاص دنیا نزد من محبوبتر است از قصاص عقبی که در حضور ملائک و انبیاء انجام خواهد شد. در اینجا مردی از آخر جمعیت برخاست که او را «سواد بن قیس» می‌گفتند و گفت: یا رسول الله، پدر و مادرم فدایت، آن هنگام که از «طائف» می‌آمدی، من به استقبال تو آمدم و تو بر شتر ماده‌ی خود سوار بودی و عصایی باریک و بلند در دست داشتی و چون آن را بلند کردی که بر راحله‌ی خود بزنی، بر شکم من اصابت نمود و ندانستم که به عمد کردی یا خطا؟! فرمود: معاذالله که به عمد کرده باشم، پس گفت: ای بلال! برو به خانه‌ی دخترم فاطمه، همان عصا را بیاور. چون بلال از مسجد خارج شد، در بازارهای مدینه ندا می‌کرد که: ای گروه مردم، کیست که قصاص کند نفس خود را پیش از روز قیامت؟ اینک محمّد، خود را در معرض قصاص درآورده است قبل از روز جزا... چون بلال به در خانه‌ی فاطمه (س) رسید، در را کوبید و گفت: ای فاطمه، برخیز که پدرت عصای خود را می طلبد، فاطمه گفت: امروز، روز عصا خواستن نیست! برای چه آن را می‌خواهد؟ بلال گفت: ای فاطمه، مگر نمیدانی؟! پدرت بر منبر برآمده و اهل دین و دنیا را وداع می‌کند؛ چون فاطمه سخن وداع شنید، فریاد برآورد و گفت: زهی غم و اندوه، و حسرت بر اندوه تو ای پدر بزرگوار، بعد از تو فقیران و بیچارگان و غریبان و درماندگان به کجا پناه برند ای حبیب خدا و محبوب قلوب فقراء؟ پس بلال عصا را گرفت و به خدمت رسول خدا شتافت، چون عصا را به حضرت داد، فرمود: کجا رفت آن پیرمرد؟ او گفت: یا رسول الله، من حاضرم فِداکَ اَبانا، حضرت فرمود: بیا جلو و از من قصاص کن تا راضی شوی از من، آن مرد گفت: یا رسول الله، شکم خود را بگشا، چون حضرت، شکم خود را گشود، گفت: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، آیا مجازم دهان بر شکم شما گذارم؟ پیامبر او را رخصت داد و او شکم مکرّم آن حضرت را بوسید، حضرت فرمود: ای سواده، آیا قصاص می‌کنی یا عفو می‌نمایی؟ گفت: یا رسول الله، بلکه عفو نمایم، پیامبر فرمود: خداوندا، تو عفو کن از سوادة بن قیس چنانکه او عفو کرد از پیغمبر تو، و آنگاه از منبر فرود آمد و داخل خانه‌ی «امّ سلمه» شد و می‌گفت: پروردگارا! تو امّت محمّد را از آتش جهنّم سلامت دار و بر ایشان آسان گردان حساب روز جزاء را، پس امّ سلمه گفت: یا رسول‌الله! چرا تو را غمگین می‌یابم و رنگ مبارک تو را متغیّر می‌بینم؟ حضرت فرمود: جبرئیل در این ساعت، خبر مرگ مرا به من رسانید؛ پس سلام بر تو باد در دنیا که بعد از این روز هرگز صدای محمّد را نخواهی شنید، آنگاه فرمود: ای امّ سلمه! حبیب دل و نور دیده‌ی من، فاطمه را طلب نما، این را گفت و مدهوش شد.

چون فاطمه‌ی زهرا به خانه در آمد و پدر خود سیّد انبیاء را بدان حال مشاهده نمود، خروش برآورد و گفت: ای پدر بزرگوار! جانم فدای جان تو باد، تو را چنان می‌بینم که بر سفر آخرت عزم کرده‌ای، آیا یک کلمه‌ای با فرزند مستمند خود سخن نمی‌گویی و آتش حسرت او را به زلال بیان خود تسکین نمی‌دهی؟ چون رسول خدا صدای غم‌زده‌ی دختر خود را شنید، دیده‌ی مبارک خود را گشود و گفت: ای دختر گرامی، به زودی از تو مفارقت می‌کنم و تو را وداع می‌نمایم، پس سلام بر تو باد، فاطمه (س) چون این خبر وحشت اثر را از سیّد بشر شنید، آه حسرت از دل کشید و گفت: ای پدر بزرگوار! در روز قیامت، کجا تو را ملاقات کنم؟ حضرت فرمود: در آنجا که خلایق را حساب می‌کنند، فاطمه (س) گفت: اگر آنجا تو را نبینم، کجا تو را بجویم؟ فرمود: در مقام محمود، که خدا مرا وعده داده است که در آنجا گناهکاران امّت خود را شفاعت خواهم کرد، فاطمه علیهما‌السّلام گفت: اگر آنجا تو را نیابم چه کنم؟ فرمود: مرا نزد صراط طلب کن، در هنگامی که امّت من از صراط گذرند، من ایستاده باشم و «جبرئیل» در جانب راست من و «میکائیل» در جانب چپ من و سایر ملائک حق تعالی در پیش رو و پشت سر من ایستاده باشند و همه به درگاه قاضی‌الحاجات تضرّع نمایند و دعا کنند بدین گونه: خدایا امّت محمّد را به سلامت از صراط بگذران و حساب را برایشان آسان کن، پس آن حضرت مدهوش شد و متوجّه عالم قدس گردید. وقتی بلال، ندای نماز را داد و گفت: الصلوة رحمک الله، حضرت به هوش آمد و برخاست و به مسجد در آمد و نماز را سبک ادا کرد. چون از نماز فارغ شد، «علی بن ابیطالب» و «اسامة بن زید» را طلبید و فرمود: مرا به خانه‌ی فاطمه ببرید. وقتی وارد آن خانه گردید، سر خود را در دامن آن بهترین زنان عالمیان گذاشت و تکیه فرمود و چون امام حسن و امام حسین علیهم‌السّلام، جدّ بزرگوار خود را بر آن حالت مشاهده نمودند، بی تاب گردیدند و اشک حسرت از دیده باریدند و خروش برآوردند: جانهای ما فدای جان تو باد، حضرت پرسیدند که ایشان کیستند؟ امیر مؤمنان (ع) گفت: یا رسول الله! فرزندان گرامی تو می‌باشند، حسن و حسین، پس پیامبر، ایشان را نزدیک خود طلبید و دست در گردن ایشان درآورد و آن دو جگر گوشه‌ی خود را به سینه‌ی خود چسبانید.
پیامبر در حال تب قرار دارد و فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها بر بالین آن حضرت بود که ناگهان صدای درب شنیده شد، فاطمه فرمود: کیست کوبنده‌ی درب ما؟ شخصی از آن سوی درب گفت: منم که به دیدار رسول الله آمده‌ام، فاطمه فرمود: فعلاً پدرم بیمار است و کسی را نمی‌تواند پذیرا باشد. پس از مدّتی دوباره آن شخص درب را کوبید و فاطمه هم همان جواب را فرمود، تا دفعه‌ی سوم که درب زده شد، پیامبر متوجّه دقّ الباب گردید و فرمود: فاطمه جان کیست کوبنده‌ی درب؟ عرض کرد: شخصی است که تقاضای ملاقات شما را دارد، حضرت فرمود: فاطمه جان، این کسی است که تا به حال از کسی برای ورود اجازه نگرفته است، زیرا او «ملک‌الموت» است، سپس عزرائیل علیه‌السّلام وارد شد و سلام کرد بر رسول الله، پیامبر فرمود: آیا به دیدار من آمده‌ای یا برای قبض روحم آمدی؟ عزرائیل عرض کرد: یا رسول الله، هر چه شما اجازه فرمایید، پیامبر فرمود: قدری صبر کن تا برادرم جبرائیل بیاید که ناگهان جبرائیل شرفیاب گردید و رسول الله فرمود: برادر جبرائیل! در این لحظه‌ی حسّاس کجا رفته بودی و مرا تنها گذاشتی؟ عرضه داشت: یا رسول الله! در بهشت بودم و در حال آماده کردن لوازمات ورود شما به بهشت بودم و در آنجا همه منتظر ورود شما هستند، پیامبر فرمود: برادر جبرائیل، رفتن من به بهشت غصّه‌ای از دلم بر نمیدارد، از امّت من چه می‌دانی؟ جبرائیل عرض کرد: حَقَّت سلام می‌رساند و می‌گوید: آن‌قدر از گناهکاران امّت، به تو بخشم تا راضی شوی، پیامبر فرمود: بیش از این می‌خواهم بشنوم، جبرائیل عرض کرد: خدا می‌فرماید: هر کس از گناهکاران امّتت قبل از مرگ، موفّق به توبه شود، توبه‌ی آنان را قبول می‌کنم و آنان را در بهشت، ملحق به تو می‌سازم، پیامبر با دلی شادمان فرمود: الآن گوارا شد بر من مرگ.
در اعلام الوری طبرسی آمده است که چون پیامبر رحلت فرمود، افراد خاندان و اصحاب، در محلی که باید دفن شود اختلاف نظر پیدا کردند، برخی گفتند: باید ایشان را در «بقیع» به خاک سپرد و برخی دیگر گفتند: باید در «صحن مسجد» دفن کرد، امیرالمؤمنین فرمود: خداوند، پیامبر خود را در بهترین نقطه‌ی روی زمین قبض روح فرموده است و شایسته است که در همان نقطه که قبض روح شده است به خاک سپرده شود. همگان با این پیشنهاد حضرت علی (ع) موافقت کردند و پیکر پاک پیامبر (ص)، در حجره‌ی خودشان در «مدینه» دفن شد که اکنون جزء مسجد شده است.

همه با هم به یاد رسول الله، قطره‌ی اشکی در این مصیبت می‌ریزیم، آخر، هنگام ارتحال، همه اشک می‌ریزند، همه غم دارند، امّا ناگهان در میان این جمعِ گریان، یک نفر خندان گردید و آن هم تنها یادگار پیامبر خدا، زهرا بود، آخر او کنار بستر بابایش بی‌تابی می‌کرد، پیامبر او را صدا زد: دخترم، بیا جلو عزیزم، وقتی زهرا گوش خود را مقابل دهان پیامبر برد، دیدند فاطمه خوشحال گردید، سؤال کردند: خانم، این چه مطلبی بود که وقتی پیامبر به شما گفت، اندوه شما مبدّل به شادی گشت؟ فرمود: پدرم پیامبر به من خبر داد: دخترم گریه نکن، زیرا تو به زودی به من ملحق خواهی شد. آه یا رسول الله، تو به دخترت زهرا گفتی اول کسی که از خاندان من به من ملحق می‌شود تو خواهی بود و فرمودی دخترم زهرا جان، زندگانی تو بعد از من طولانی نخواهد بود، اما یا رسول الله، دیگر به دخترت نگفتی: دخترم بازوی تو را تازیانه می‌زنند و به او نگفتی: دخترم پهلوی تو را می‌شکنند و «محسن» تو را سقط می‌کنند.

در فصول المهمّه‌ی ابن صباغ مالکی است که حضرت فاطمه (س)، در مقام پدرش رسول الله چنین سروده: بر هر کس که تربت احمد را ببوید سزاوار است که دیگر در روزگاران مشک نبوید. اندوههایی بر من فرو ریخت که اگر بر روزها فرو ریزد، چون شب، تیره و تار می‌شوند.

شاعری چنین سرود که به عنوان حسن ختام می‌آورم: درود بر آن کس که چون بدن پاک او در زمین قرار گرفت، زمین را مقدّس کرد. تا خورشید می‌درخشد، سلام بر آن گنبد رخشان و درود بر آن آرامگاه باد.

و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین
«سالروز رحلت پیامبر اکرم (ص) ـ سنه‌ی 1422ه.ق» 

(سید محسن کاظمینی)

حضرت محمد (ص) (ولادت)

«طلوع رحمةً للعالمین» 

خـاتـم پیغمبـران مقصــود ایـجــاد دو عـالـم

رحمت حق عاصیان را دستگیـر آمد خوش آمد

احمـد و محمـود، ابـوالقاسم بود انـدر سمـوات

در زمیـن نامش محمّد، بی‌نظیـر آمد خوش آمد 

«هفدهمین روز از ماه ربیع الاول» در تلاقی است با طلوع مخدوم کرّوبیان و اشرف کائنات و شافع عرصات و بهترین تمام خاکیان و افلاکیان و مقتدای بیش از یک میلیارد مُسلِم در عالم، آن امام رحمت و شفیع امّت و آن کشف‌کننده‌ی غموم از قلوب، آن حبیب خدا و ملک و مردم، آن برگزیده‌ی خَلّاق، آن امین و نجیب و صفی الله، یعنی «حضرت خاتم النّبیّین و سیّدالمرسلین، ابوالقاسم محمّد مصطفی صلوات الله و سلامه علیه و آله المظلومین المعصومین»؛ آنکه در رسایش، حضرت خداوندی جلّ و علا، در بیست و یکمین سوره‌ی کتابش، برای اهل حیات، او را چنین تعریف فرموده: «وَ ما اَرْسَلناکَ الّا رَحْمَةً للعالمین»، ای محمد (ص)، تو رحمتی هستی که به سوی همه‌ی جماعتهای بشری ارسال شده‌ای؛ پس راقم سطور را غرض آنست که وقایع رخداده در این نشئات و ایّام را، در اذهان آحاد شیخ و شاب جامعه احیاء کند، تا بلکه قدر و منزلت این دین حنیف را بیشتر بدانیم و از اعمال سخیفه و رفتار رذیله و موجده‌ی زدایش دین، تحذیری گردد که «و ما علینا الّا البلاغ».

فی بدایة التحریر، روایتی از امالی شیخ الطائفه، ابن بابویه القمی، معروف به صدوق علیه الرّحمه، متوفی 381 هجری نقل می‌شود: امام جعفر بن محمّد الصّادق علیهم‌السلام می‌فرماید: شیطان که نفرین خداوند بر او باد، از هفت آسمان مجاز به عبور بود و زمانی که «حضرت عیسی بن مریم علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام» قدم به عالم وجود نهاد، از عبور سه آسمان ممنوع شد و از چهار آسمان می‌گذشت و چون رسول خدا (ص) متولد شد، از تمام هفت آسمان منع شد، پس قریش گفتند: این نشانه‌ی برپایی روز رستاخیز است که آن را از اهل کتاب می‌شنیدیم.

میلاد رسول الله، قریب به طلوع صبح جمعه‌ی هفدهم ربیع‌الاول سال «عام‌ الفیل»، یعنی سال حمله‌ی «ابرهه» با فیل به کعبه‌ی معظّمه بوده که از ناحیه‌ی خداوند، به حجّاره‌ی سجّیل معذّب شدند و شما خوانندگان، توجه دارید که برخی از بزرگان علمای شیعه مانند شیخ کلینی رازی، تولّد حضرت ختمی مرتبت (ص) را در «دوازدهم ربیع الاول» ذکر کرده‌اند که البته روایت اول اصلح و اشهر است.

این ولادت مبارک، در «مکّه» واقع شد، در خانه‌ی خود آن حضرت و بعدها آن حضرت، آن خانه را به «عقیل بن ابیطالب» بخشید و اولاد عقیل آن خانه را فروختند به «محمّد بن یوسف ثَقَفی» برادر حجّاج و او آن را داخل خانه‌ی خود کرد و چون زمان «هرون» شد، «خیزران» مادر او، آن خانه را بیرون کرد از خانه‌ی محمّد بن یوسف و آنجا را مسجد کرد که مردم در آن نماز اقامه کنند و در سال ششصد و پنجاه و نه، «ملک مظفّر» والی یمن، در عمارت آن مسجد سعی جمیل فرمود و الان به همان حالت، باقی است و مردم به جهت زیارت آنجا می‌روند.

در وقت ولادت رسول الله (ص)، حوادث عجیبه‌ای چند در عالم به حدوث رسید که جای بسی تأمّل و تدبّر در عظمت است از قبیل:

ـ صبح روز ولادت آن حضرت، «ایوان کسری» پادشاه عجم لرزید و چهارده کنگره‌ی آن فرو ریخت.

ـ «دریاچه‌ی ساوه» که سالها آن را پرستش می‌کردند فرو رفت و خشک گردید.

ـ در «وادی سماوه» که سالها کسی در آن آبی ندیده بود، در آن روز آب جاری شد.

ـ «آتشکده‌ی فارس» که هزار سال خاموش نشده بود، در آن شب به خاموشی گرایید.

ـ نوری در آن شب ولادت رسول الله، در عالم منتشر شد از ناحیه‌ی «حجاز» تا به «مشرق» رسید.

ـ و در مناقب ابن شهر آشوب است که امیر مؤمنان علی (ع) روایت کرده که در شامِ ولادت رسول الله، این ندا از آسمان رسید که: «جاء الحق و زهق الباطل کان زهوقا»، حقیقت حق، قدم به هستی گذاشت و سیاهی باطل، به اضمحلال ذاهب گردید که این عاقبت الامر تمامی ظلمت‌ها و استبدادها است (فاعتبروا یا اولی الابصار (حشر ـ 2))، و تمام عالم، از ضیاء این مولود آسمانی، منوّر گردید و آنچه در سماوات و ارضین بود تسبیح خدا کردند و شیطان می‌گریخت و می‌گفت: بهترین اُمم و خلایق و گرامی‌ترین بندگان و بزرگترین اهل عالم، محمّد صلی الله علیه و آله و سلّم است.

صاحب کتاب گرانقدر بحارالانوار، در جلد پانزده چنین آورده که  امام صادق ـ علیه الصّلوة و السّلام ـ فرمود: از پیامبر (ص) سؤال شد: آن زمانی که «حضرت آدم (ع)» در بهشت بود، شما کجا بودید؟ پیامبر فرمود: در صُلب آدم بودم و آن زمانی که در صُلب پدر خود «نوح» بودم، همراه او سوار کشتی بودم و چون پدرم «ابراهیم (ع)» را در آتش افکندند، در صُلب او بودم و هرگز هیچیک از نیاکانم، بر خلاف آئین آسمانی به مزاوجت نپرداختند و همواره خدای بزرگ، مرا از اصلاب شامخه و پاکیزه به ارحام مطهّره منتقل فرموده و همواره راهنما و رهنمون بوده‌ام تا آنکه خداوند متعال از من پیمان رسالت گرفت و میثاق مرا برای اسلام استوار فرمود و همه‌ی صفات مرا روشن فرمود و نام مرا در «تورات موسی» و «انجیل عیسی» ثبت کرد و مرا به آسمان خود برد و برای من، نامی از نام خود مشتق ساخته است؛ امّت من «ستایشگرانند»، صاحب عرش «محمود» است و من «محمّدم».

شیخ صدوق علیه الرّحمه در امالی خود آورده است: «لیث بن سعد» می‌گوید: در حضور «معاویه»، به «کعب» که از علمای بزرگ یهود بود و در دوران «ابوبکر»، مسلمان شد و در سال 32 هجری در شام وفات کرد، گفتم: ولادت رسول الله را چگونه دیده‌اید و آیا برای خاندان و عترت آن حضرت، فضیلتی یافته‌اید؟ کعب نخست به معاویه نگریست تا ببیند او چه می‌خواهد؛ خداوند بر زبان معاویه چنین جاری ساخت که گفت: ای ابواسحاق، آنچه می‌دانی بگو، کعب گفت: من «هفتاد و دو کتاب و صحیفه» را که همه از آسمان نازل شده است خوانده‌ام و تمام صحیفه‌های حضرت «دانیال نبی» را هم خوانده‌ام و در تمامی آنها، موضوع ولادت رسول الله و ولادت عترت آن حضرت آمده است. نام رسول الله، شناخته شده و مشهور است و هیچکس از مادر، پیامبر زاده نشده و فرشتگان بر او نازل نشده‌اند مگر «عیسی» و «احمد» که سلام و درودهای خداوند بر آن دو تن باد و بر هیچ انسانی پرده‌های بهشتی آویخته نشده مگر برای «مریم» و «آمنه» و فرشتگان بر هیچ زنی که باردار شود گماشته نشده‌اند مگر بر «مریم» مادر حضرت عیسی و «آمنه» مادر حضرت محمّد (ص) و از نشانه‌های بارداری آمنه بنت وهب بن مناف بن زهره بن کلاب، این است که چون حامله گردید، سروشی در آسمانهای هفتگانه ندا داد: مژده باد که نطفه‌ی احمد (ص) بسته شد و از کعبه آوایی شنیده شد که می‌گفت: ای قریش، بشیر و نذیر به سمت شما آمد، عزّت دائمی و سود بزرگ همراه اوست و او خاتم پیامبران الهی است و در کتابها می‌بینیم که عترت و خاندان او، بهترین مردم پس از او می‌باشند و تا زمانی که از عترت او کسی در دنیا باشد، همه‌ی مردم در امنیت خواهند بود و عذاب به آنها نمی‌رسد، معاویه گفت: ای ابو اسحاق، عترت او چه کسانی می‌باشند؟ کعب گفت: «فرزندان فاطمه».

به عنوان حسن ختام، به کلامی از خود پیامبر اشاره می‌کنیم که فرمودند: خداوند، نطفه‌ی مرا از مروارید سپید اندوخته‌ای آفرید و از صُلبی به صُلب دیگر منتقل فرمود تا به پشت «عبدالمطلّب» رسید و آن به دو نیم شد، نیمی به صُلب «عبدالله» و نیمی به صُلب «ابوطالب» رسید، من از عبدالله هستم و علی از ابوطالب است و این است معنی کلام خدا که فرمود: و او خدایی است که بشر را از آب (نطفه) آفرید و برای او خویشی و بستگی ازدواج قرار داد و خدای تو بر هر چیز تواناست.

و سلام بی منتها بر تو ای رسول الله، در این روز طلوع مهرآفرینت که وقتی بدن مطهّرت به ارض الله عرضه شد، عالم را متبرّک نمود، زمین را قداست بخشید و تا زمانیکه قلب حیات در زندگی به تپش است، درود بر تو و فرزندان مظلومت و سلام بر گنبد رخشانت که جاذب قلوب اهل عالم است و سلامی دیگر نثار نهمین فرزندِ حسینت (ع) که عالم خسته از ظلم و بیداد، به انتظار او، و او به انتظار فرمان ظهور الهی است تا روز حشر. 

و صلّی الله علی محمّد و آله الطّاهرین

«سالروز ولادت پیامبر (ص) ـ 17 ربیع الاوّل 1424ه.ق» 

(سید محسن کاظمینی)


 

ناله های گاه به گاه

اشکی به چشم و در دلم آهی نمانده است
دیگرا مرا ز عشق گواهی نمانده است

در چشم بی فروغ من از رنج انتظار
غیر از نگاه مانده به راهی نمانده است

در سینه سر چرا نکشم چونکه بر سرم
جز سایه های بخت سیاهی نمانده است

در دوره ای که عشق گناه است بر دلم
جز جای داغ مهر گناهی نمانده است

نوری زمهر تو نیست به دلهای دوستان
لطفی دگر به جلوه ی ماهی نمانده است

در باغ خشک دوستی ای باغبان عشق
از گل گذشته برگ گیاهی نمانده است

شور و حلاوتی ز کلامی ندیده ام
شوقی و جذبه ای به نگاهی نمانده است

حسرت کشی ببین که دگر از وجود من
جز ناله های گاه به گاهی نمانده است

آنکس که ...

آنکس  که  بداند و  بداند   که  بداند 

اسب فلک  از  گنبد گردون  بجهاند  

*****

آنکس  که  بداند و  نداند   که  بداند

بیدارش  نمایید  که  بس  خفته نماند 

 *****

آنکس  که  نداند و  بداند   که  نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند  

*****

آنکس  که  نداند و  نداند   که  نداند

در   جهل مرکب   ابد الدهر   بماند

ساعت ویژه

مردی دیروقت ‚ خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟

- بله حتمآ. چه سئوالی؟

- بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی میکنی؟

- فقط میخواهم بدانم.

- اگر باید بدانی ‚ بسیار خوب می گویم : 20 دلار

پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشود 10 دلار به من قرض بدهید ؟

مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ‚ فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملآ در اشتباهی‚ سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سئوالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خوابی پسرم ؟

- نه پدر ، بیدارم.

- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست‚ خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با این که خودت پول داشتی ‚ چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود‚ ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم.

تاریخ ایران و جهان به صورت 100% رایگان

دکتر انوشیروان کیهانی زاده، روزنامه نگار و گذشته نگار، مدیر این سایت ساده و پر محتوا می‌باشد، وی در این سایت به جمع آوری تاریخ ایران و سایر ملل پرداخته، به گونه ای که با ورود به سایت به صورت پیشفرض تمام وقایع تاریخی روز جاری (امروز) را مشاهده می نمایید. همچنین با استفاده از امکاناتی که در سایت وجود دارد، می توانید روز و ماه مورد نظر را (به تاریخ خورشیدی یا میلادی) انتخاب نموده و وقایع تاریخی آن روز را مشاهده نمایید.
این سایت در دو زبان فارسی و انگلیسی در دسترس عموم بوده و به گفته مولف استفاده از مطالب آن کاملاً رایگان می باشد. برای ورود به سایت روی لینک زیر کلیک کنید.  

http://www.iranianshistoryonthisday.com/

وقت طلاست؟ نه، آر اس اس طلاست!!!

وقت طلاست؟ نه، آر اس اس طلاست!!! 

سلام دوستان…

من بازهم قالب وبلاگ رو عوض کردم! اما این بار عوض کردن قالب دلیل کاملا منطقی داشت. قالب قبلی وبلاگ از آر اس اس پشتیبانی نمیکرد. به همین خاطر مجبور شدم یک بار دیگه قالب وبلاگ رو عوض کنم. و حالا این بهانه ای شد که امروز توضیح مختصری درباره آر اس اس بنویسم و همین طور استفاده از فید خوان گوگل یا همان گوگل ریدر رو به طور کامل آموزش بدم. امیدوارم که براتون مفید واقع بشه…

به شما پیشنهاد میکنم که بقیه این مطلب را حتما بخوانید چون واقعا در دنیای واقعی وقت طلاست و در دنیای مجازی آر اس اس… 

آر اس اس چیست؟

حتماً براتون اتفاق افتاده که هر روز برای دیدن سایت ها یا وبلاگ های مورد علاقتون چندین صفحه ی مرورگر باز کرده اید تا از عناوین جدیدشون با خبر بشین، در آخر هم با کلی سر در گمی که کدام مطلب را اول بخوانید کدام را آخر همه ی صفحات را می بندید یا آنها را آنقدر باز نگه می دارید که آخر سر دیگر حوصله ی خواندش رو نداشته باشید.

آر.اس.اس. شیوه ساده ای است و به شما این امکان را میدهد که به طور خودکار تازه ترین مطالب موجود در سایت ها را دریافت کنید. بدین ترتیب تازه ترین عناوین به علاوه چکیده ای از هر عنوان یا خبر را خواهید دید که در کنار آن پیوندی وجود دارد که شما را به متن کامل خبر یا گزارش راهنمایی می کند. 

مزیت های استفاده از آر.اس.اس

بدون آن که به سایت های مختلف بروید می توانید مطالب آن ها را روی صفحه ی شخصیتان به ترتیبی که خودتان مرتب کرده اید ببینید و آن گاه به طور انتخابی مطالبی را که می خواهید کامل بخوانید روی سایت اصلی ببینید. به این ترتیب بدون آن که درگیر حجم تمام مطالب جدید و قدیم سایت ها شوید برنامه خبرخوان مطالب جدید (که شما نخوانده اید) برایتان جدا می کند. در این صورت هم در وقتتان صرفه جویی کرده اید هم مطالب بیشتری خوانده اید و هم در نهایت لیستی از سایت های محبوبتان دارید. راه ها و برنامه های زیادی برای خواندن فید وجود دارد. که من در اینجا فقط استفاده از فیدخوان گوگل را توضیح می دهم. 

استفاده از Google Reader :

شما می توانید با استفاده از این سرویس ارزشمند گوگل فید های خود را به صورت آنلاین و با دسته بندی مطالعه کنید. شک نداشته باشید که گوگل ریدر بهترین فیدخوان آنلاین است.

چرا باید از گوگل ریدر استفاده کنیم ؟

فید خوان گوگل


فرض کنید شما هرروز آنلاین میشید و عادت دارید تو هر بار که آنلاین میشید به سایتها و وبلاگهای زیادی سر بزنید و ببینید که مثلا پست جدیدی آپلود کردن یا نه. خوب مسلما این کار وقت گیره و اگه مثلا چند روز به اینترنت دسترسی نداشته باشید، احتمالا آدرس سایتها از یادتون بره و اونوقته که دیگه پشیمونی چاره ای نداره !!! برای اینکه دیگه پست هیچ وبلاگی رو از دست ندید و هر روز نخواهید وقت خودتونو تلف کنید هی به این سایتو اون سایت برید، کافیه که مشترک فید اون سایت یا وبلاگ بشید،یکی از آساونترین روشهای مشترک شدن اینه که آدرس فید رو بگیریدو تو نوار ابزار فایرفاکستون بندازید در این صورت میتونید از هربار آپدیت شدن وبلاگ مورد نظر مطلع بشید!!! اما اگه شما خودتون جزو کاربرای نسیتا حرفه ای میدونید باید از ابزار حرفیه ای تری مثل گوگل ریدر استفاده کنید. (اتفاقا گوگل ریدر خیلی ابزار ساده و پیش پا افتاده ای ولی نسبت به روش قبلی حرفه ای تره) 

چگونه از گوگل ریدر استفاده کنیم ؟

برای استفاده از گوگل ریدر باید ابتدا تو گوگل ریدر عضو شید یا اگه تو جیمیل عضو هستید، همون نام کاربری و پسوردتون برای لاگین شدن تو گول ریدر کافیه. خوب حالا کافیه داخل جیمیلتون بشید و از گزینه more گزینه Reader رو انتخاب کنید، 


گوگل ریدر

 

چون تاحالا از گوگل ریدر استفاده نکردین، پس مشترک هیچ فیدی نیستین و پس برای شروع بعد از برداشتن آدرس فید یک سایت یا وبلاگ گزینه Add subscription بزنید
 

اضافه کردن یک سایت از اینجا

 

در پاپ آپ بالا آومده آدرس فید مورد نظر رو بنویسید یا پیست کنید و Add بزنید.
 

آدرس فید مورد نظر 

هورا !!!!!!!!!! شما اولین مشترک رو به گوگل ریدرتون اضافه کردین !!! به همین ترتیب میتونید آدرس فید بقیه وبلاگها یا سایتهارو هم به گوگل ریدرتون اضافه کنید. 

قلق های گوگل ریدر

قلق ۱ : به منظور جمع و جور بودن فید هایی که مشترک هستین، میتونین اونهارو به دلخواه خودتون بندی بکنید. 


دسته بندی در فید خوان 

قلق۲: یکی از ویژگی هایی که گوگل ریدر رو از بقیه فیدخونها جدا میکنه، ویژگی Share کردنشه. برای اینکه لینکی رو برای دوستاتون شیر کنید کافیه که در پایین هر پست، روی Share کلیک کنید تا آیکون نارنجی کنارش روشن بشه، البته لینکهای شیر شده توسط شما رو فقط دوستانی که در چت لیست گوگل تاکتون باشن میتونن ببینن. 


مشترک گذاشتن با دوستان 

قلق۳: اگه مشترک سایتهای زیادی هستین یا مشترک سایتهایی هستین که خیلی زود به زود آپ میشن، به منظور ایکه راحت تر باشید میتونید نوع نمایش گوگل ریدرتون رو به List view تغییر بدین و به جای اینکه مطالب به صورت کامل در بیاین فقط تیتر مطالب رو ببینید. این کار باعث صرفه جویی تو زمان و همچنین سرعت بالاتر لود شدن صفحتون میشه. 


تغییر نمایش لیست سایتهای موجود در ریدرتان

 

قلق ۴: بقیشو خودتون کار کنید تا یاد بگیرید !!!!

خوب چرا شروع نمیکنید؟ زود باشید، میتونید برای شروع از همین وبلاگ من (!!!) شروع کنید، اینم آدرس فیدم :
http://itan.blog.af/feed

سعی کردم خیلی ساده بنویسم ولی بازم اگه سوالی دارید یا فکر میکنید، قسمتی نامفهمومه، تو نظرات بگید تا جوابتون رو بدم.